در یکی از روزهای تیر ماه (١٧/٤/٩٠ ) تصمیم گرفتیم یه چند تائی عکس از فینگیلی بندازیم این چند تا تبدیل شد به ٤٢٥ عدد عکس ، امیرکیان هم که اوج همکاری را با ما داشت با اون خنده های قشنگش و اما آقای همسر که کلی خسته شده بود و از چشمهاش می شد فهمید که می گه بست دیگه بابام جان و همچنان عرق می ریخت من هم چند باری تعارف زدم اگه می خواهی برویم ؟ ولی بیچاره گفت نه حالا که آمدیدم هر چقدر می خوای عکس بگیر کیان هم که به مرور با محیط آنجا آشنا تر شده بود و در عکس ها خنده تحویل ما میداد من هم که سوءاستفاده از این اخلاق محمدی آقا نی نی کردم این شد که تعداد رسید به ٤٢٥ عکس البته این مابین کمی هم استراحت می کرد چون یک نی نی دیگه هم بود که یک ...