اميركياناميركيان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

به قشنگي یک رویا

گذر زمان

1394/4/13 14:17
نویسنده : مروارید
438 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم ، نفسم ، جونم من بازم اومدم با یک دنیا شرمندگی و افسوس ولی این بار کار اداره ام سبک شده و وقتم آزاد 

به قول خودت : چه خبرا 

هیچ می دونی چقدر بزرگ شدی چقدر جیگر شدی چه حرفهایی می زنی چقدر دلبری می کنی و کاملا هم آگاهی نسبت به حرفهای بانمک ات

مثلا هر روز که از سر کار میام دم مهد دنبالت همچین که می شینی تو ماشین می گی چه خبرا می گم هیچی سلامتی می گی نه بگو چه خبرا منم برات یک چیزهایی تعریف می کنم و جاهایی که خوشت اومده رو می گی بازم بگو خلاصه تا برسیم خونه کلی جریان داریم ازم کلی سئوال می کنی راجع تابلو تو خیابونها مدل ماشینها یا چرا ماشنها تو تونل شیشه هاشونو می دن بالا تا اونجا صحبت بالا می کشه که دود از کجا اومده بنزین و  خدا فرستاده و الی آخر و واقعا کم میارم که دیگه چی بگم راستش یه موقع هایی خودم هم جواب سئوال هاتو نمی دونم ولی گلم یک جوری راضی ات میکنم و دست از سر کچلم بر میداری خلاصه از  هر چی که برات جلب توجه کنه سئوال می کنی از همه شیرین تر اونجاست که وسط این سئوالها از اون پشت دولا می شی و لپ منو می بوسی وای که چقدر عاشقتم .

می دونی یک روزهایی که داری بامن حرف می زنی زل می زنم تواون چشمهای مشکی ات و با خودم می گم چقدر بزرگ شدی کوچولوی ریزه میزه من و یکباره میرم بیست سال جلوتر که یک مرد کامل جلوم ایستاده و داره با من صحبت می کنه تازه اون موقع بند دلم پاره می شه که دیگه نمی تونم مثل الان بگیرم تو بغلم بچلونمش اصلا تو بغلم جا نمی شه این دستهای کوچولو که الان دو تاش تو یک دستم جا میشه اون موقع شاید توی یک دستم جا بشه اصلا اون موقع اجازه می دی که تو آغوشت بگیرم و مثل الان ببویمت و ببوسمت یعنی آینده چی میشه چقدر مبهمه 

فقط اینو می دونم که هر جی بشه تو همیشه تا ابد پسره منی و عشقم می مونی 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)