شرمنده ام عزیزم
سلام گلم ، خواستم از تو برای تو بنویسم ولی نشد نه اینکه نخواستم ، موقعیت کاری و ... این زمان را از من گرفتم حتی یادم رفت همچین وبلاگی هست ازت معذرت می خواهم که قشنگترین خاطراتی را که از تو داشتم و می خواستم ثبت کنم را ثبت نکردم . درست یک سال و نه ماه است که از قشنگترین هایت برایت ننوشتم بهتر بگویم برای خودم و دلم ننوشتم شاید برایت این سئوال پیش بیاید مگر چه شده بود ؟ پس به اختصار می گویم :
درست مهرماه 1391 شرکتی که در آن کار می کردم و دولتی بود طبق قانون ؟ ماده ؟ خصوصی سازی شد و مثل همه کارهای این مرز و بوم اول یک دکمه خریدند و بعد به دنبال خرید کت راه افتادند و قسمتی که من کار می کردم تعدیل نیرو شد و کار دو نفر دیگر هم افتاد به دوش مامانی با حاشیه های بسیار وقتی هم که خانه بودم به دنبال کار و مشغله های خانه داری و خود کومچو لوت بودم. بگذریم البته می دانم اینها هیچکدام توجیه خوبی نیست شاید باید در این زمینه به خودم کمی سخت می گرفتم .
در مجموع دلم خیلی گرفت امیدوارم ذهنم یاری کند و چیزهایی را که بخاطر دارم به طور مختصر در این وبلاگ بنویسم .
حالا یه چیزی گفتم بگذریم دیگه پسرجان اخماتو وا کن پر رو هم نشو
و اینک این منو این وب خاک گرفته
کارم در آمد دیگه ، حالا آستین ها بالا 1-2-3 شروع
بسم الله