اميركياناميركيان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

به قشنگي یک رویا

جشن تولد

1390/8/17 11:44
نویسنده : مروارید
862 بازدید
اشتراک گذاری

xsgs021بالاخره موفق شدم با تاخير زياد در تاريخ 24/6/90 تولد اين فينگيلي را جشن بگيرم هر چند كه دير شد ولي خوب بود و خوش گذشت  و خاطره اي لا اقل براي خودم ماند و صد البته تجربيات بسياركه  يكي از اين تجربيات اين بود كه روز و ساعت تولد را با كسي هماهنگ نكنم البته به غير خان دائي و مامان مژي كه از مهمانان افتخاري و ويژه تولد هستند چون يكي از علل تاخير تولد همين بود و اينكه مي خواستم همه آنهائي كه دعوت مي كنم در مهماني حضور داشته باشند بماند كه آخر 2 نفري نتوانستند بيايند اين تولد كوچك با 20 نفر برگزار شد و به نظر خودم و آنچه كه از ديگران شنيدم خوب بود و خوش گذشت و اما آقا كيان كه حسابي خوشحال بود و بيچاره كلي ذوق زده شده بود. آخه هيچوقت اين همه آدم را يكجا در خانه نديده بود و در بغل مهمان ها مي گشت  و همه را زير نظر داشت و به همه لبخندي مي زد و دل همه را بدست مي آورد كه اين را به حساب مهمان نوازي اش مي گذاريم از همه مهم تر يكبار هم صدايش در نيامد و همه ازش تعريف مي كردند و خلاصه كلي مايه افتخار من شد ولي موقع كيك و روشن كردن شمع و فشفشه هر كاري كرديم نگذاشت كلاه تولد بر سرش بگذاريم به قول مامان بزرگ عزيز خودم كه گفت : پسرمون زرنگ از الان نمي گذارد كسي كلاه سرش بذاره

وحسابي ميخ فشفه ها شده بود و يك لبخند هم نميزد و موقع عكس قلقلك هم مي داديمش باز نمي خنديد خلاصه اين مرحله از تولد هم طي شد و شازده كوچولو همچنان ساكت و آرام بود و جالب  كه آهنگ منصور كه تركي خوانده را خيلي دوست دارد و عصر كه هنوز همه مهمانها نيامده بودند  و به افتخار تولدش با آن آهنگ به همراه مامان مژي رقصيد و مامان مژي را كلي ذوق زده كرد ولي شب كه مهماني شلوغ تر شد از آنجا كه جو گير شده بود هر كاري كرديم افتخار رقص را به ما نداد و كلي خودش را گرفته بود.

با چند دوربين مختلف عكس گرفته شد كه هنوز هيچكدام به دستم نرسيده است و فكر نمي كنم عكس هاي زياد خوبي از آب درآمده باشد ولي فكر مي كنم كار مثبتي كه كردم اين بود در روز پنجشنبه 3/6/90 بردمش آتليه و چند تا عكس ازش گرفتم بماند كه بيچاره مان كرد و افتاده بود رو دنده فضولي و همش مي خواست يا دكور را بهم بريزد يا چشم عروسك ها را در بياورد يا پاپيون رو جعبه را بكند و در مجموع 191 عكس گرفته شده فقط 4 تا عكس خوب از آب در آمد چون برعكس دفعه قبل اصلاً آقا و متشخص نبود  و به دوربين و حركات خنده دار ما توجهي نمي كرد و در حال شيطنت هاي خودش بود القصه در آخر كار با بهانه گيري شير طلب كرد و در حال خوردن شير خوابيد و من ماندم ودكور چيده شده جهت عكاسي و يه عالمه خجالت از آقاي عكاس و با پوزش فراوان خداحافظي كرديم و راهي خانه شديم . البته براي هفته بعدش دوباره وقت گرفتم تا ازش عكس بگيرم چون چهارشنبه 30/6/90 آقا كيان را به آرايشگاه برديم و موهاي قشنگش را به باد فنا داديم و حسابي كچلش كرديم واي همچين با مزه شده كه نگو  و اينجاست كه شاعر مي گويد :

 كچل كچل كلاچه .......... آخي بيچاره امير كيان

وقت آتليه كه به مناسبت كله كچلش بود براي 1/7/90 ساعت 5 عصربود و آقا از ساعت 30/3 گرفت خوابيد تا 15/6 بعداز ظهر و و يك مهمان ناخوانده و به عبارتي تعمير كار هم آمده بود خانه و در پاركينگ مشغول بكار بود و آقاي عكاس تماس گرفت و گفت كي مي آييد و من گفتم براي 30/6 آنجا هستم ولي چون آقاي عكاس براي ساعت 8 شب بليط داشت در نتيجه آتليه كنسل شد و من ماندم و  يك ساك لباس كه براي آقا گذاشته بودم تا بپوشد و خوش تيپ شود و دوباره آنها را به سر جايش بر گرداندم و غصه آمد تودلم كه نشد بروم آتليه و از درخشش كله كچل آق پسر عكس بگيرم  در ادامه به عكسهاي گرفته شده نگاه مي كنيم كه مي شود شيطنتهاي كيان را در آنها ديد و مرا درك كرد كه چقدر حرص خوردم

 

در اینجا امیرکیان از خودش صدا در می آورد می گویند چون می خواهد به حرف بیافتد اینجوری می کند - انگار داره می گه ووی هوا بس نا جوانمردانه سرد است ! شهریور ماه

در اینجا انگشت مبارک را در کیک فرو می برد و متاسفانه هیچ چیز نصیبش نمی شود- ها ها کیک الکی مماغ سوخته می خریمشهریور ماه

اینجا هم که هی می خواهد بلند شود و چهار دست و پا برود - شهریور ماه

نمیدانم اون زیر میرا داره چکار می کنه  - شهریور ماه

 كيان : ببخشيد ببخشيد كي بود ؟ چي بود ؟ ما من كار داشتيد ؟ نه بابا ! يه مورچه داره روي سقف راه مي ره دارم بدرقه اش مي كنم ! E  شما با من كار داريد  ؟

 ما داريم پشت دوربين خودمان را مي كشيم تا آقا به دوربين نگاه كند و يه لبخندي بزند ولي انگار نه انگار اي ول آق كيان

 خرگوش در دستان امیر کیان در حال له شدن و کیان داره به خرگوش می گوید ببین منم دندان دارم

 niniweblog.com

 

 

و اینک چهره ای متفاوت و دیدنی از پسر طلا یه دونه گل گلخونه یه دونه.........

امیرکیان شرک می شود

 

 

 

 

 

در اینجا در حال دعوا کردن است و اصلاً حال و حوصله نداره ها از جلو دست وپاش برید کنار هر چی دیدید از چشم خودتان دیدید !

و در آخر تیریپ رویایی و نگاه به دوردست

با مکافات لحظه ای آرام بر روی این سه چرخه نشست و انگشت به دهان به ما نگریست

و باز هم دعوا کردن که چرا به من می گوئید اینجا بشینم بابام جان می خواهم بیام پائین چشم این بعبعی را در بیاورم E

اين عكسها را بايد به صورت سريالي دنبال كنيد چون مي شود گفت واقعاً بعضي هاش پشت سر هم در يك زمان انداخته شده 

اوم بازم عکس با یک دکور دیگه ای بابا حوصله ام سر رفت الان یک ژست می گیرم حال کنید آهان این جوری خوبه ؟

ای بابا هر کار کنم ول کنم نیستند اعصاب ندارما دست از سرم بردارید

نه مثل اینکه دست بر دار نیستند حالا چیکار کنم ؟ آهان فهمیدم

من که زروم به اینها نمی رسه الان حال این جوجه را می گیرم !

مثل اینکه نمی شه حالا یک ژست خوب بگیرم تا بعد

اینم یک ژست خوب دِ فرار

 

کیان : اینم از آخر و عاقبت ما همه روز تولدشون کادو می گیرند اینها دارند من و کادو می کنند خدا آخر و عاقبت منو به خیر کنه ؟!

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامانی سید کوچولو
17 مهر 90 22:24
خیلی خیلی خیلی بامزه بود .هم عکسای خوشگلش و هم نوشته های شما. این عکس های اخری هم واقعا معرکه است
مامانی سید کوچولو
22 مهر 90 16:07
___________________--------
_________________.-'.....&.....'-.
________________\.................../
_______________:.....o.....o........;
______________(.........(_............)
_______________:.....................:
________________/......__........\
_________________`-._____.-'شاد باشي مهربون
___________________\`"""`'/
__________________\......,...../
_________________\_|\/\/\/..__/
________________(___|\/\/\//.___)
__________________|_______|آرزومند آرزوهــــاي قشنگت
___________________)_ |_ (__
________________(_____|_____)
............ *•~-.¸,.-~* آپ کردم *•~-.¸,.-~*...........




دایی نادر
18 آبان 90 10:20
پسر ما حرف نداره به دایش رفته